کد مطلب:25357
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:10
به چه دليل حضرت يوسف در نزديكي حضرت يعقوب در چاه بود و حضرت يعقوب چيزي نگفت، ليكن وقتي از مصر لباس او را آوردند فرمود: بوي حضرت يوسف ميآيد؟!
حالات پيامبران، امامان و اولياي الهي هميشه يكسان نيست. گاهي حال متوسطي دارند و با حفظ حضور قلب به عالم كثرت و مظاهر مادي توجه دارند و از آنها غافل نيستند و اگر مسئلهاي پيش آيد، در صورت لزوم واكنش نشان ميدهند كه داستان احساس كردن بوي يوسف از همين باب است.
نظير اين حالت را از پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت نقل كردهاند. شيخ صدوق در علل الشرايع و علامه مجلسي در بحارالانوار مينويسند: روزي پيامبر گرامي اسلام نماز ميخواندند و اصحاب به وي اقتدا كرده بودند، كودكي شروع به گريستن نمود. حضرت نمازش را به سرعت به پايان رسانيد، بعد از نماز علتش را از حضرت جويا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: آيا فرياد بچه را نشنيديد يعني من نماز را به سرعت به پايان رساندم تا اين كه مادر بچه زودتر به داد وي برسد و او را ساكت نمايد.(1)
گاهي هم غرق در عالم ملكوت ميشوند و به جز ذات پاك كبريايي چيزي نميبينند و به آن چه در اطرافشان رخ ميدهد، توجّهي ندارند، حتي از بدن خود غافل ميشوند؛ انگار كه حواس ظاهري شان در هنگام جذبه عشق و عرفان ربّاني از فعّاليّت خويش باز ميماند و آن چه را مربوط به بدن هايشان ميشود، احساس نميكنند.
بيرون كشيدن تيز از پاي حضرت اميرالمؤمنين(ع) در هنگام نماز از اين قبيل است. جريان حضرت يعقوب و حضرت يوسف نيز ميتواند از همين قبيل باشد.
زمصرش بوي پيراهن شنيدي
چرا در چاه كنعانش نديدي؟
بگفت احوال ما برق جهان است
گهي پيدا و ديگر دم نهان است
گهي بر طارم اعلا نشينيم
گهي تا پشت پاي خود نبينيم
آنها مانند انسان هستنند و حالات متفاوت دارند.
قرآن ميگويد: برادران يوسف وي را در چاه افكندند و سپس نزد پدر آمدند و پيراهن خون آلود يوسف را آوردند و گفتند: او را گرگ خورده است.(2)
در اين هنگام حضرت يعقوب نگفت كه يوسف را در چاه كنعان ميبينم، ليكن بعد از گذشت حدود چهل سال كه يوسف با همه تلخيها و شيرينيهاي زندگي، عزيز مصر شد، برادران براي كمك خواستن نزد او رفتند، در حالي كه او را نميشناختند.
در دومين سفر يوسف خود را به آنان معرّفي ميكند و پيراهن خويش را به آنان ميدهد كه به كنعان ببرند و به چشمان پدر بكشند و بينايي پدر باز گردد، همين كه كاروان از مصر خارج شد، حضرت يعقوب كه در كنعان بود، گفت: انّي لأجد ريح يوسف؛(3) من بوي يوسف را احساس ميكنم.
از فاصله بسيار دور بعد از سالها فراق، بوي يوسف را شنيد. اما در آن زمان كه هميشه كنار او بود، در چاه كنعان بوي او را نشنيد.
هم چنين ميتوان با زبان روز و با توجه به علوم امروزي گفت:
استشمام بوي پيراهين از راه حس ششم و ارتباط از راه دور، تله پاتي است، چرا كه امروزه تله پاتي و انتقال فكر از نقاط دور دست، يك مسئله مسلّم علمي است كه ميان افرادي كه پيوند نزديك با يكديگر دارند و يا از قدرت روحي فوق العادهاي برخوردارند، بر قرار ميشود. شايد بسياري از ما در زندگي روزمرده خود به اين مسئله برخورد كردهايم كه گاهي فلان مادر يا فلان برادر بدون جهت احساس ناراحتي فوق العاده ميكند، چيزي نميگذرد كه به او خبر ميرسد براي فردي از بستگانش در فلان نقطه دور دست حادثه ناگواري اتفاق افتاده است!
اگر اين احساس را نوعي علم غيب و از راه غير عادي و معجزه گونه تفسير نماييم، پاسخ اين است كه لا يعلم الغيب الاّ هو؛ علم غيب تنها در اختيار خدا است و خداوند آن را به صورت محدود در اختيار برخي از بندگاني قرار ميدهد.
به عبارت ديگر: اگر برخي از اولياءاللَّه از علوم برتر يا علم غيب بهرهاي دارند، مطلق نيست، بلكه هرگاه خداوند مصلحت بداند آن را در اختيار بندهاش قرار ميدهد، نه هميشه و به طور مطلق.(4)
پي نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 88، ص 93.
2. يوسف (12) آيه 15 - 18.
3. همان، آيه 94.
4. تفسير نمونه، ج 10، ص 72 - 75.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.